- داردار کردن ((کَ دَ))
- به صبر و درنگ واداشتن
معنی داردار کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
سر و صدا کردن (کلاغ یا مردم) یا غارغار کردن کسی را. به جماعت او را سرزنش کردن (غالبا به نا حق)
بر انگیختن، مجبور کردن باجرای امری ملزم ساختن، باز داشتن منع کردن
میزیدن بیرون ریختن بول خارج ساختن بول و گمیز از مثانه شاشیدن
ملاقات کردن
ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
شاشیدن، میزیدن، گمیز کردن، گمیختن، چامیدن، گمیزیدن، شاشدن، شاش زدن، شاریدن، میختن
کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
خوی نیک نشان دادن با اخلاق خوش رفتار کردن: (کردار همی کردی تا دل بتو دادم چون دل بشد از دست ببستی در کردار) (فرخی)
مجبور کردن، ناچار کردن
Coerce, Compel, Impel
coagir, obrigar, impulsionar
coaccionar, obligar, impulsar
zmuszać, popychać
принуждать , заставлять , побуждать
примушувати , змушувати , спонукати
dwingen, aandrijven
zwingen, antreiben
contraindre, obliger, pousser
costringere, obbligare, spingere
मजबूर करना , मजबूर करना , प्रेरित करना
বাধ্য করা , অনুপ্রাণিত করা
zorlamak, harekete geçirmek
강요하다 , 몰다
kulazimisha, kusukuma
强迫 , 推动
強制する , 駆り立てる
לאלץ , להכריח , לדחוף
memaksa, mendorong
บังคับ , บังคับ , กระตุ้น
قسر , أجبر , يدفع
مجبور کرنا